کد مطلب:35527 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119
چنان باشید كه به یك فریاد بیدار و آگاه شوید. بپرهیز و تقوا چو بستی میان ز پندار والا و كار گران بیندیش پاكیزه، نیكو ببین هوی را فدا كن به راه خرد بسیج سفر كن چنان كز درا سبك سیر و با كاروان همعنان چو مرگ است پایان هر جانور چو خفتی چنان باش از ابتدا به گرداب به شهوت مشو غوطه ور كسانی كه آزاد و آزاده اند الا ای شما بندگان خدا به بازیچه این خلقت بی قرین میان بهشت و جحیم سیاه بهشت نكوكاری و با صفا به دنبال هم روز و شب بی قرار چه بینید از این گردش روزگار سپید است از این دور، موی سیاه چه تند است، این گردش چرخ آه نهانست در پشت این روز و شب [صفحه 218] خوشا آنكه گردد به جان كامیاب ز دنیا تو برگیر و آنجا گذار چو در لذت اكنون نشستی به سور ز جان راستگو باش و پرهیزكار چو نادان مده خویشتن را فریب بود غافل آن مرد كوته نظر فداكار باشید و دیو هوی ز خاطر زدای آرزوهای دور به بی راهه ات افكند اهرمن كند دیو، زیبا گنه جلوه گر نخواهد كه پوزش بگیری به كار سخن گوید از عیش و نوش و صفا حقیقت به وحشت كند جلوه گر سرازیر سازد بسی اشكها در اینجاست كاین زندگی ناگهان كه بر برگ كاهی بگیرد فشار همی خواهم از ایزد مهربان نگردیم از غفلت خویش، مست نگردیم غافل ز پروردگار [صفحه 219]
«كونوا قوما صیح بهم فانتبهوا»
در این عمر كوتاه خود بی گمان
به كردار نیكان شوی جاودان
بدان سان كه یزدان بخواهد چنین
كه این جاودان است و آن بگذرد
نیفتاده باشد به صحرا صدا
كه واپس نیفتی تو از رهروان
همی باش اماده بر این سفر
كه برخیزی از جای با یك ندا
كه غرقه شود مرد زین رهگذر
از این دهر دون مایه بیگانه اند
ببینید خلقت بدین اعتلا
نه خود آفریده است جان آفرین
نباشد جز از یك نفس بیش راه
شما را به از دوزخ كینه ها
پدیدار سازند لیل و نهار
بگیرید، عبرت ز لیل و نهار
سپیدی ز رخسار گردد تباه
مبادا به غفلت گذارید راه
همی كینه و مهر یاللعجب!
گزیند ره نیكویی با صواب
به فردا میفكن ز امروز كار
ز فردا مكن دیده ی عقل دور
كه از دوستی به شود روزگار
كه نادان ز نیكی ندارد نصیب
كه چون خویش غافل شناسد دگر
مبادا گذارید یك دم رها
كه خود می كند دیده ی عقل، كور
به كوشش از او حفظ كن خویشتن
ببندد شما را ز زشتی نظر
به جویی تو آمرزش از كردگار
كه ناگه كند تیره، روز ترا
فروافكند آدمی را به شر
رود بر فلك نعره ها بی بها
شود در نظر هم چو كوهی گران
شود خرد انسان درمانده خوار
كه باشد پناهم ز اهریمنان
چو باشد همی دور قدرت به دست
وز آن تا ابد بر ندامت دچار
صفحه 218، 219.